a lone girl
نترس از هجوم قدم هایم، چیزی به جز تنهایی با من نیست...
وقتی دیدید دیوونه ام حرفامو باور کردید خیالتون راحت شد که بی شما میمیرم محبتو از اون وقت کمتر و کمتر کردید گفته بودید با منید ٬ حتی اگه نباشم کلاغ خبر میاورد شبو با کی سر کردید شما دوستم نداشتید از چشماتون میبارید نمیدونم شعرامو واسه چی از بر کردید از هرجا میگذشتید گل به پاتون میریختم شما به جاش تو قلبم هزارتا خنجر کردید عزیز بودید فراوون ٬ زجرم دادید چه آسون وجودتون رو با زجر واسم عزیزتر کردید به یادتون نمونده ٬ تو اون غروب پاییز پیش هزارتا شاهد دستم انگشتر کردید چه روزایی که شونه ام پناه اشکاتون شد رو زانو های خستم ٬ خستگی رو در کردید انگار خوشی نمیخواست من مزه اش رو بفهمم یه روز که گل میدادم نداده پرپر کردید چیزی نبود تا اون روز آروم بودیم و خوشبخت تمام این کارا رو اون روز آخر کردید پس نذرامون چی میشه ؟ حتما به یادتون نیست ٬ واسه ضریح آقا نذر کبوتر کردید حق با شما ٬ من کجا ٬ شما کجا و تقدیر میوه ی خوشبختی رو همیشه نوبر کردید من که چیزی نگفتم که دلتون گرفته این اولین باره که شما باهام قهر کردید همون کلاغه میگفت یه جا شما رو دیده انگشترو تو دست یه کس بهتر کردید من که پسش ندادم ٬ دادم به همسایتون گفتم دیگه درست نیست شما مارو تر کردید یه چیزی مینویسم خدا منو ببخشه اگه یه وقت به هم خورد ٬ منتظرم برگردید یه چیزی مینویسم خدا منو ببخشه اگه یه وقت به هم خورد منتظرم برگردید
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |