a lone girl

نترس از هجوم قدم هایم، چیزی به جز تنهایی با من نیست...

سلام.اینجا دنیای منه...هر بند از مطلباشو که بخونید،یه چیزی از وجودمو به تصویر میکشه.من خیلی تنهام...مطمئن باشید اگه به جای تبلیغات واسم چند خط از دلتون یا حداقل شعر بنویسید،هم منو خوشحال می کنید و هم من بهتون سر میزنم...اینجا فقط چند دقیقه خودت باش...فقط خودت...
نوشته شده در شنبه 28 بهمن 1398برچسب:,ساعت 18:34 توسط Sara| |

چشامو بستم و دارم تو رو بهتر میبینم

اما چشم تو بازم منو نگا نمی کنه

عمریه دارم صدات می کنم و جواب می دی

عمریه چشات ولی من و صدا نمیکنه

نمی دونم چرا من شدم به عشق تو اسیر

چرا عشق من چشاتو مبتلا نمی کنه

دلو پیچیدم لای یه برگ ناز گل سرخ

چشات اما به دلم هم اعتنا نمی کنه

جون من خیلی کمه اما فدات گرچه آدم

جونشو برای هرکسی فدا نمی کنه

غنچه ی آرزوهام می شکفه با خنده ی تو

حتی خوشبختی من اخماتو وا نمی کنه

می دونم نمی شه سرنوشت ما یکی باشه

تو می گی آدم عاقل که خطا نمی کنه

نه دلت تنگه واسم نه حرفی داری بزنی

آخه سنگم با شیشه اینجوری تا نمی کنه

من می گم عاشقتم فقط به قیمت یه جون

تو قبول نمی کنی دل اشتباه نمی کنه

من می گم خداکنه یجوری مال من بشی

نمی دونم چرا این کارو خدا نمی کنه

نوشته شده در 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط Sara| |

اون شب خاکستری که تو رفتی

ماه راهشو از آسمون جدا کرد

کهکشونی که پر بود از ستاره

تک تک سیاره هاشو صدا کرد

نگین انگشتر ابرا افتاد

بین غبار و مه و سایه گم شد

انگار که چشمای پلید ابلیس

به سرنوشت هممون نگاه کرد

پولک بالای فرشته ها ریخت

ماه از نردبون اوجش افتاد

قصه ی رفتن تو خیلی ساده

روز فرشته هامونو عزا کرد

اشکای دختری که عاشقت بود

چکید رو تقویم و همونجا خشکید

باز دخترک رویاشو سرزنش کرد

کجای بودنش با تو خطا کرد

غروب رو مخمل نگاش نشست و

سقف بلوری چشاش تکون خورد

تو گرگ و میش بغض و حسرت و درد

تنها واسه برگشتنت دعا کرد

چشمای رنگ عسلت چیا داشت

که دیگه خورشید توی آسمون نیست

گوشه ی چشمی ام به من نداشتی

شاید همون تو رو واسم خدا کرد

شیشه ی قاب آرزو ترک خورد

یه بید مجنون سر گذاشت به صحرا

دختری رو که ثروتش تو بودی

رفتن بی سر و صدات گدا کرد

کدوم اشارت منو تا جنون برد

تو روی خوش به من نشون ندادی

پس این چه حسی بود که بهتر از خون

تو رو تو قلب و رگ و ریشه جا کرد

پس کوچه ها همه رسید به بن بست

قحطی بارون شد و برف و خوبی

یه پر کشیدن موقت تو

عمر تمام سالا رو سیا کرد

قربونی خواستی بگو فصلا هستن

به جز تولدت که تو بهشته

زمستون و اسفند و به خاطر تو

نذر غریبی پرنده ها کرد

دیگه بیا این طرفا نفس نیست

دریا به آخر خودش رسیده

قفل و قفس هوامونو گرفته

باید یه جور آسمونو رها کرد

از وقتی رفتی همه چی شکسته

از دل و پنجره تا عهد و آینه

نامه دیگه به مقصدش نمیره

نامه ها رو دیگه نمیشه تا کرد

آب پاشیدم که زود بیای عزیزم

هرچی قسم بود پای تو نوشتم

نمی دونم کسی دعا بلد نیست

یا مرغ آمین پشتشو به ما کرد

روزامو می دوزم به در به چشمام

فقط تو رو از همه دنیا می خوام

تا برسی از روی کوه مشرق

باید تمام جاده ها رو وا کرد

بوسه و التماس و عطر پونه

فرش طلای قدمای نازت

خونه ی آسمون هفتم آباد

که توی قصرم تو رو پادشا کرد

 

نوشته شده در 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط Sara| |

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

از نگات ترانه ی من آب میشه

نباشی نقاشیام خراب میشه

واسه اسکار طلاترین نگاه

همیشه چشم تو انتخاب میشه

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

اسم تو ٬ رو خط مشق دفتراس

روی بال عاشق کبوتراس

دل من زمینی و اسیر و تنگ

قلب تو لطیف و اهل اونوراس

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

ماه به دستای تو بوسه می زنه

مژه ی تو آسمونو می شکنه

همه فهمیدن که از برق نگات

اون بالا شهر ستاره روشنه

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

قلبمو دادم دس چشای تو

نفسم میاد فقط برای تو

غصه و اخمتو بسپر دس من

تا خودم گریه کنم به جای تو

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

ناز و لبخند و صدات هارمونیه

نفست هزار و یک سمفونیه

اون ستاره هایی که کوچکترن

همش از خدا می پرسن این کیه ؟

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

موهای رنگ شبت ابریشمه

به خدا دیوونتم یه عالمه

آسمون پیش تو زانو می زنه

هر چی که گریه کنم بازم کمه

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

اورست آرزوهای منی

تو نیاگارای رویای منی

یه نفر می تونه یه دنیا باشه

آخه تو تمام دنیای منی

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

مهربونی پیش تو تکراریه

اشکام از نبودن تو جاریه

هرجا رو نگاه کنم فقط تویی

من اتاقم پر یادگاریه

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

مگه میشه تو رو داشت و غصه خورد

مگه میشه جلوی چشات نمرد

مگه میشه واسه ی داشتن تو

سر عشق و آبرو قسم نخورد

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

مگه می شه تو مال زمین باشی

بین ما باشی و بهترین باشی

مگه میشه تو فقط فرشته ای

که همیشه می تونی همین باشی

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

تک تک ستاره ها رو می چینم

خواب هرچی گل سرخه می بینم

می رم و مثل تو مهربون می شم

میام و پایین پاهات می شینم

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

بیا با دسات نگامو بنویس

قصه ی ترانه هامو بنویس

بنویس با یه اشاره ت می میرم

شدت عاشقیامو بنویس

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

نور تو خورشیدو بیدار می کنه

رنگ چشمات شبا رو تار می کنه

قلب صاف تو اگر که بشکنه

به تمام ابرا اخطار میکنه

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

آینه ها فقط تو رو نشون می دن

گلدونا به خاطر تو جون می دن

هرکی بهترین آسمون بشه

لقب فرشته رو به اون می دن

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

موندم از عشق قشنگت چی بگم

تو زیادی و پیشت واژه ها کم

فقط از لحظه ای که تو رو دیدم

زندم انگار که یه آدم دیگم

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

هر چی می نویسمت باز نمیشه

نت من حریف این ساز نمیشه

هیچ صدایی حتی فریاد و سکوت

مث جادوی صدات ناز نمی شه

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

یه عروسکم توی اتاق تو

یه ترانه رو لبای داغ تو

دوس داری بیا سراغ تنهاییم

من همش میخوام بیام سراغ تو

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

مردنم ما رو جدا نمیکنه

دنیا ما رو بی وفا نمی کنه

اونی که دیوونته هرچی باشه

می مونه تو رو رها نمی کنه

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

بیشتر از عشق و خدا دوست دارم

من یه جور دیگه جدا دوست دارم

عشق تو یه اتفاق ساده نیس

من نمی دونم چرا دوست دارم

مگه از تو بهترم پیدا میشه

مگه عشقت تو ترانه جا میشه

خدا قصه ی ما رو با هم نوشت

کی دیگه بالاتر از خدا میشه

نوشته شده در 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط Sara| |

دیگر مرا به معجزه دعوت نمی کنی

با من ز درد حادثه صحبت نمی کنی

دیریست پشن پنجره ماندم که رد شوی

اما تو مدتی ست اجابت نمی کنی

دلی که داده ای به من از یاد برده ای

گفتی ز باغ پنجره هجرت نمی کنی

بیمار عشق توست پرستوی روح من

از این مریض خسته عیادت نمی کنی

باشد برو ولی همه جا غرق عطر توست

گرچه تو هیچ خرج صداقت نمی کنی

یکبار از مسیر نگاهم عبور کن

آنقدر دور گشته که فرصت نمی کنی

گل های باغ خاطره در حال مردنند

به یاس های تشنه محبت نمی کنی

رفتی بدون آن که خداحافظی کنی

دیگر به قاب پنجره دقت نمی کنی

امروز سیب سرخ رفاقت دلش گرفت

این سیب را برای چه قسمت نمی کنی

یعنی من از مقابل چشم تو رفته ام

این کلبه را دوباره مرمت نمی کنی

زیبا قرارمان همه جا هر زمان که شد

گرچه تو هیچ وقت رعایت نمی کنی

 

نوشته شده در 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط Sara| |

اونی که گفتم نرو گفت نمی شه

دیروز دیگه رفت واسه ی همیشه

وقتی میخواست بره من رو صدا کرد

وایساد و تو چشمای من نگاه کرد

گفت می دونی خودت واسم عزیزی

این اشکارم بهتره که نریزی

باید برم سفر واسم بهتره

ولی کسی که مونده عاشقتره

تقدیر ما از اولم همین بود

یکی تو آسمون یکی زمین بود

هرجا برم همیشه ایرونی ام

غرق یه جور حس پریشونی ام

خدا نخواست همیشه پیشم باشی

ولی مهم اینه که مریم باشی

تو تقدیر ما هرچی حیرونیه

مال خطوط روی پیشونیه

شاید اگه دائم بودی کنارم

یه روز میدیدم که دوست ندارم

می خوام برم که تا ابد بمونم

سخته برای هردومون می دونم

گریه نکن گریه هاتو نگه دار

لازم می شه گریه برای دیدار

نذار پر گریه بشه خاطره

هرکی اشک نریزه عاشقتره

اون کسی که می خواد بشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

بذار برم یه مدتی بمونم

شاید که قدر اینجا رو بدونم

اصلا شاید اونجا دووم نیارم

یا نا تموم بمونه اونجا کارم

دعا نکن اونجا بهم نسازه

آدم که حرفش دوتا شد می بازه

رفتن من شاید یه امتحانه

واسه شناسایی این زمانه

خودم میرم عکسام ولی تو قابه

می شنوه حرف رو ولی بی جوابه

بارون که بارید برو زیر بارون

به یاد دیدارای اون روزامون

تو چمدونم پر عطر یاسه

چشمام با چشمای تو در تماسه

فکر نکنی دوری و اونجا نیستی

قلب من اینجاست تو تنها نیستی

رفتن من بازی سرنوشته

همونی که رو پیشونیم نوشته

یه کاری کن این رفتن موقت

آدما رو نندازه توی زحمت

نذار که نقطه ضعفت رو بدونن

پشت سر من و تو چیز بخونن

منتظر شعرا و نامه هاتم

هرجا میری بدون منم باهاتم

غصه نخور زندگی رنگارنگه

یه وقتایی دور شدنم قشنگه

دیگه سفارش نکنم عزیزم

نذار منم اینجوری اشک بریزم

شاید یه روز به همدیگه رسیدیم

همدیگه رو شاید یه جایی دیدیم

شاید یه روز دیدی که توی جاده

یه آشنا منتظرت وایساده

شایدم این دیدار آخرینه

اگر که باشی زندگی همینه

مراقب گلدون اطلسی باش

یه وقتایی منتظر کسی باش

کسی که چشماش یه کمی روشنه

شاید یه قدری ام شبیه منه

کسی که چون می خواد بشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

داغ دلت هروقت که میشه تازه

بهش بگو با روزگار بسازه

دیگه باید برم که خیلی دیره

فقط نذار خاطرمون بمیره

اون رفت و از دور دساشو تکون داد

خوبیاشو یه بار دیگه نشون داد

همه میگن فقط یه روزه رفته

انگار ولی گذشته صدتا هفته

با اینکه قلبش بی ریا و پاکه

چون فتح دنیا پر گرد و خاکه

ای کاش نمی رفت و سفر نمی کرد

یا لااقل من رو خبر نمی کرد

اما نه خوب شد که من رو خبر کرد

اشکام و دید و بعد از اون سفر کرد

از وقتی رفت دسام به آسمونه

شاید پشیمون بشه و نمونه

خودش می گفت چون که بشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

انقد میشینم که بشه ستاره

بیاد به کشور خودش دوباره

فهمیدم امروز که سفر یه درده

من چه کنم اگر که برنگرده

پشت سرش آب می ریزم یه دریا

شاید پشیمون شه نمونه اونجا

الهی که بدون هیچ فرودی

بشه ستاره و بیاد به زودی

الهی که تمومه چشم به راها

بیاد سفر کردشون از تو راها

الهی که هیچ جا سفر نباشه

هیچ چشمی منتظر به در نباشه

نوشته شده در 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط Sara| |

دیگه شعرام واسه چشمای تو تازگی نداره

دلم ازدست همون چشم تو زندگی نداره

تو میگی خسته میشی چشمامو می کنی فراموش

ولی من عاشقم عاشق که خستگی نداره

میگی من دوستت ندارم برو و صرف نظر کن

دیوونم اینکه به احساس تو بستگی نداره

تو می گی ساده بگیر زندگی و منو رها کن

عاشقی خط خطیه صافی و سادگی نداره

تو می گی یه کم غرور داشته باش و منطقی تر شو

کارم از غرور گذشته هرچی که بگی نداره

من می گم دلم شکسته س تو می گی اونکه سپردیش

دلی که سپرده شد دیگه شکستگی نداره

می گم التماس چشمام کافی نیس واسه نگاهت

می گی که عشق تو حالت همیشگی نداره

تو می گی دیوونه ام تو راست می گی اما عزیزم

غیر من هیچ کس این حسی که تو می گی نداره

نوشته شده در 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط Sara| |

عاشق و معشوق ها ای کاش انقد بهم شک نداشتن

سقف اعتمادامون کاش انقدر ترک نداشتن

چی میشد دست من و تو همیشه تو دست هم بود

از ما هرچی که می گفتن واسه ی عاشقی کم بود

چی می شد بی التماسم تو می اومدی به خونه

چی می شد دلت می دونست که باید پیشم بمونه

چی می شد می سوخت دلامون واسه التماس سیبا

چی می شد دنیا رو یک شب بسپاریم دست غریبا

چی می شد من رو تو یک شب ببری به زیر بارون

حتی به قیمت مرگ عزت و آبروهامون

کاش برای کشتی عشق یکی از ما ناخدا بود

که می رفتیم اونجا غیر ما فقط خدا بود

چشمای ناز تو ای کاش یه ضریحی داشت طلایی

انقدر دورش می گشتم که نشه پیداش جدایی

کاشکی یادمون نمی رفت عهدامون بدون علت

واسه ی دفاع از خود دست نمی زدیم به تهمت

کاشکی عهدامون نمی شکست با یه اتفاق ساده

به دلیل اینکه آدم توی این دنیا زیاده

کاش برای اون مهم بود چشام از خاطره خیسه

گفته بودم که دل من برای اون می نویسه

یادته واست نوشتم روی صفحه های رنگی

حیفه که پیشم نمونن چشای به این قشنگی

گفتی تنها راهه پرواز ولی آسمون چه دوره

واسه تو فرقی نداره که دسات مثل بلوره

کی میگه سرمای بهمن واسه باریدنه برفه

ایراد از عشق من و توست که همش اسیر حرفه

نگرانم واسه اون روز که بازم تازه شه داغم

می دونم یه روز نزدیک نمیای دیگه سراغم

من خودم دیدم ستاره نور نداره بی فروغه

تو اصن دوسم نداشتی هرچی که گفتی دروغه

هنوزم عاشقتم جون چشمات جون دریا

ولیکن یادت بمونه خوب منو گذاشتی تنها

میخواد دعاهای ما واسه همدیگه بگیره

یکی از ما با شهامت واسه اون یکی بمیره

انقدر بین دلا و حرفای ما اختلافه

این روزا درد غریبی می کنه ما رو کلافه

چی میشه با هم بسازیم یه روزی یه شهر تازه

بدون اینکه بگیریم از کسی حتی اجازه

یادگاری بنویسیم کاش رو گلبرگای قرمز

بنویسیم که عزیزم هرجا باشم بی تو هرگز

کاش نشه زندگیامون یه روزی اسیر تکرار

و یادت میاد عزیزم گفتی به امید دیدار ؟

نوشته شده در 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط Sara| |

فرشته ی زمینی                        دیوونتم میبینی

نامه برات نوشتم                        رو برگای گل یاس

چرا من اینجا موندم                     اما دل تو اونجاس

فرشته ی زمینی                        دیوونتم میبینی

نامه برات نوشتم                        رو گلای بنفشه

عشق تو عین یاقوت                   سرخه و می درخشه

نامه برات نوشتم                       روی گلای لاله

راستی که داشتن تو                  برای من محاله

غصه هامو نوشتم                      روی گلای پونه

هرچی بگی میگم چشم             ساده و بی بهونه

فرشته ی زمینی                       دیوونتم میبینی

گریه هامو نوشتم                      رو قطره های شبنم

ببین چه بد میگذره                    بی تو به قلب مریم

واسه تو عاشونه                       رو آسمون نوشتم

کارم گذشته از عشق               من از جنون نوشتم

فرشته ی زمینی                      دیوونتم میبینی

نبودی زندگیمو                         تلخ و سیاه کشیدم

با ترن سرنوشت                      پشت سرت دویدم

دور بودی خیلی اما                   آخر بهت رسیدم

گفتی اگه عاشقی                   همه باید بدونن

تو نگی ٬ از تو چشمات             فکر تو رو بخونن

فرشته ی زمینی                     دیوونتم میبینی

گفتی تمام دنیا                      باید خبردار بشن

حتی اونا که مردن                  دوباره بیدار بشن

بندارو پاره کردم                    دیوارا رو شکستم

از دریاها گذشتم                  کنار تو نشستم

فرشته ی زمینی                 دیوونتم میبینی

دور چشای نازت                 مات و دیوونه گشتم

از هرچی که عزیز بود           به خاطرت گذشتم

عقلو دادم به دریا                  عاشقیشو دزدیدم

ترس و فراری دادم                 نفس هاتو بوسیدم

فرشته ی زمینی                   دیوونتم میبینی

واسه حیات قلبت               درخت بید آوردم

تا تو بیای دنبالم               اسب سفید آوردم

رویاهامو اوردم                   با طعم عشق پاییز

با تو دیگه بهشته               نه تلخه ٬ نه غم انگیز

فرشته ی زمینی                    دیوونتم میبینی

آرزوهامو چیدم                     از رو درخت سیبم

کنار تو که باشم                   نه خستم نه غریبم

خاطره هاتو آروم                       لای حریر پیچیدم

خدام اگه بخوادت                تو رو بهش نمی دم

سمفونی صداتو                   چیدم کنار بارون

بارون دیگه نبارید                گم شد تو لحظه هامون

صدای ابریشمیت               جادوی رنگ و نوره

قصر قشنگ چشمات             مرمریه ٬ بلوره

فرشته ی زمینی                 دیوونتم میبینی

ترانه هام تموم شد              چی کار کنم عزیزم

قلبمو دادم به تو                پس چی به پات بریزم

چشماتو واکن گلم                 زندگیمو آوردم

برای ولین بار                   با داشتن تو بردم

فرشته ی زمینی             دیوونتم میبینی

نگین انگشتر                   آسمون بلندی

عشق ترانه هامو              یه وقتا میپسندی

قصه ی دیوونگیم               به کهکشون می رسه

کار من از دست تو                  به یه جنون می رسه

فرشته ی زمینی                 دیوونتم میبینی

سفیدی شوق برف               اوج رو قله هایی

من اینجا پیش توام             توام بگو کجایی

ماه نگات بتابه             چشمامو وا میکنم

فقط واسه من بخون              دارم نگاه میکنم

عین صلیب و معبد                 عزیزی و مقدس

اسم تو رو آوردن                 مشکله اما ساده س

واسه به تو رسیدن             یکی شد آسون وسخت

وقتی تو مال من شی            دنیا داره یه خوشبخت

فرشته ی زمینی                 دیوونتم میبینی

نوشته شده در 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط Sara| |

یادمه اولین روز گونه هامو تر کردید

وقتی دیدید دیوونه ام حرفامو باور کردید

خیالتون راحت شد که بی شما میمیرم

محبتو از اون وقت کمتر و کمتر کردید

گفته بودید با منید ٬ حتی اگه نباشم

کلاغ خبر میاورد شبو با کی سر کردید

شما دوستم نداشتید از چشماتون میبارید

نمیدونم شعرامو واسه چی از بر کردید

از هرجا میگذشتید گل به پاتون میریختم

شما به جاش تو قلبم هزارتا خنجر کردید

عزیز بودید فراوون ٬ زجرم دادید چه آسون

وجودتون رو با زجر واسم عزیزتر کردید

به یادتون نمونده ٬ تو اون غروب پاییز

پیش هزارتا شاهد دستم انگشتر کردید

چه روزایی که شونه ام پناه اشکاتون شد

رو زانو های خستم ٬ خستگی رو در کردید

انگار خوشی نمیخواست من مزه اش رو بفهمم

یه روز که گل میدادم نداده پرپر کردید

چیزی نبود تا اون روز آروم بودیم و خوشبخت

تمام این کارا رو اون روز آخر کردید

پس نذرامون چی میشه ؟

حتما به یادتون نیست ٬ واسه ضریح آقا نذر کبوتر کردید

حق با شما ٬ من کجا ٬ شما کجا و تقدیر

میوه ی خوشبختی رو همیشه نوبر کردید

من که چیزی نگفتم که دلتون گرفته

این اولین باره که شما باهام قهر کردید

همون کلاغه میگفت یه جا شما رو دیده

انگشترو تو دست یه کس بهتر کردید

من که پسش ندادم ٬ دادم به همسایتون

گفتم دیگه درست نیست شما مارو تر کردید

یه چیزی مینویسم خدا منو ببخشه

اگه یه وقت به هم خورد ٬ منتظرم برگردید

یه چیزی مینویسم خدا منو ببخشه

اگه یه وقت به هم خورد منتظرم برگردید

نوشته شده در 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط Sara| |


Power By: LoxBlog.Com